کاش رٌز رونده قرمزم بودی
که عطرش را به رٌخ مهمان و رهگذر بکشم
رٌز
رٌزی که قیچی باغبانی خمیده اش کرده
و یک گردن از قد و بالای همه بلندترست
کاش باغچه کوچکی بودم
گوش تا گوش
ریشه ات در سینه من رخنه میکرد و جوانه ات هوای مرا میدزدید
باران که میزد
پاریس به فقر پارفم مبتلا میشد
و من به سرشاری آن
امیر حسینی خواه
22 اردیبهشت 1402