پاییز
دست از غزل بکش
که گریانتر از من است
از دست دل نرنج
که ویرانتر از من است
آن خوش صدایِ شاخهِ
آزاد شد خموش
وآن شاخسارِ بید
عریانتر از من است
پاییز در زد و
در باغ رخنه کرد
پاییز را ببین که
پریشانتر از من است
باران و سیل ماند و
سکوت ریخت روی شب
جز ناله های برگ نشنوی
که ریزانتر از من است
ا.اخگر