سراینده امیر حسینی خواه چوشلی (ا.اخگر)
بی خانمان
سه شنبه 30 شهريور 1400 ساعت 23:34 | بازدید : 76 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

بی خانمان

به خالقم نوشتم
مرا پذیرا باش
من از فرشته مرگت ،
دیگر هر اسی ندارم.
نه از ان روی که ترسناک نباشد
نه ،
بلکه
بیشتر از آن میترسم که
در ژرفای تنگ گودالی،تاریک
هرشب غنوده باشم
که سقفش بسویت گشوده هست و هنوز
زنده باشم

ا.اخگر

27 شهریور 1400


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بهاری در خزان
شنبه 27 شهريور 1400 ساعت 23:33 | بازدید : 74 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

 

 

در استانه هجوم         

هنگام که گله ای بزرگ از ابرهای فربه         

 با دمبه هایی به غایت چرب و چاق       

از اوج لاجوردی با موج های سنگین و پرشتاب         

خو د را به دامنه های رنگارنگ کاکوه میرسانند           

و بادی خوش بو   

و نشاط انگیز   

گویی دزدانه از بستر نوعروسی گریخته باشد 

و آغشته به رنگین کمانی

از عطرهای گرم و طربناک

از سرسرای کوچه در گذر هست     

فریبای عطرآگین شکوفه های چای   

شکوفنده بر بوته های کهنسال   

باغ پدر بزرگ     

بیداری بهاری شگرف 

در خزانی نورس

 

ا.اخگر        27 شهریور  1400 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سالها پیش
شنبه 27 شهريور 1400 ساعت 1:43 | بازدید : 83 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

 

 


سالها پیش
که کودک بودیم
حال و هوای دل مردم خوب بود .
نهر ها پر آب بود ،
همچون رود.

لب ماهی ها لبخندی داشت
خوشگل و سرد و کبود
لاک اولاکو ها چه تماشایی داشت ؟
عطر گل ها از قرمزی صورتشون بیشتر بود .

سبد چای هنوز ،
گِرد ،
بهداشتی ،
پلاستیکی نبود .
چای دم آمده عطرش ولی ،
بال در بال نسیم ،
از ور ایوانِ گلیخانه ما ، تا امامزاده چوشل میرفت .
چای چین ها جوان
ته زنبیل چای
الکی رادیویِ کوچکِ روشن داشتن.
خودشان بهتر وبامزه تر از رادیو ها می خواندن .
چه صدایی داشتن ؟
و چه میرقصیدن؟
روستا از همه سمت زمزمه بود .

دل نا خوش کم بود
دختران روستا گونه هاشون پرخون
پسران زبر و زرنگ ورزیده
هیکل کاری مردان و زنان پر هیبت
پیرمردان خرسند
و چپوق ها پر دود

آخرین خواهش شان نذر امامزاده گرماخانی ..

همه می دانستن حاجت هاجر و امدلی چه بود ؟
برگ افتاده شمشاد
داخل آلونک
خبری خوش بوداز آمدن نوزادی

لای شمشاد لب چشمه،
چقدر سبز ؟
چقدر آلونک ؟
بسته بودند دخیل؟.....

ادامه دارد

ور ایوان : به ایوان سمت شمالی یا جنوبی خانه های روستایی به زبان محلی گفته میشه


گلیخانه : خانه های روستایی اقلیمی گیلان که نمای بیرون و گاهی داخل هم از کاهگل استفاده میشد .


اولاهکو : لاک پشت

ا.آخگر


۸ شهریور ۱۴۰۰

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تساوی
جمعه 26 شهريور 1400 ساعت 1:41 | بازدید : 88 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

تاریخ را خواندم 

جغرافیا را خواندم .
 و تعلیمات اجتماعی را 
....
تاریخ از جنگ و ویرانی و کشتار لبریز بود
جغرافیا لبریز از تبعیض و تفاوت و پست و بالا ..بود
تعلیمات اجتماعی از طبقات متفاوت و قوانین متضاد پر بود .....
تنها و تنها
در ریاضی
به یک گزاره رسیدم


که خوشحالم کرد

تساوی  


وقتی پنجره باز شد
تساوی کبوتر شد
و رفت نشست
در صف آخر
میان ازدحام جمعیت
در صف زحمتکشان بی مزد

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بازم ستاره ای
جمعه 26 شهريور 1400 ساعت 1:16 | بازدید : 84 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بغض
پنج شنبه 25 شهريور 1400 ساعت 1:14 | بازدید : 89 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )



بسان بغض


بسان بغضی که گلوی مشترکمان را میفشرد ،
دستانم را ،
در دستانت بفشار .
جایی برای خنجر و ماشه ،
جایی برای گلوله و تفنگ مگذار .

بسان هوا
بسان هوایی که هردم فرو می کشی
سینه مشترکمان را لبریز عشق کن
جایی برای
کینه و خشم
جایی برای درد و انتقام مگذار
 
بسان خاک
بسان بستر مشترکمان،
خاک ،
مهربان باش!
گرماگرم تازیانه تگرگ،
 و زخم صاعقه
عشق بزرگمان را،
چونان لاله و نسترن ،
چونان گندم و زیتون ،
بیافرین !
بپرور !
جایی برای هرزگی جگن ها مگذار.

ا.اخگر 16 شهریور1400

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سبوی شکوفه ها
چهار شنبه 24 شهريور 1400 ساعت 1:43 | بازدید : 92 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

 

 

 

سبوی شکوفه       

 

 

سبوی شکوفه ها

 

پروانه بودم و
عاشق چرخش به گرد گل
در هر سپیده دم
زسبوی شکوفه ها،
سرمست میشدم .

آغوش من
بهار لطیفه بود
هرنغمه خوان دلزده شبگرد
صدها ترانه داشت
جنگل ترانه بود.

زنبور شهد بوسه گل را نمی چشید،
زان پیش
که باغبان زرافشان طلوع کند.

در خانه دل رو ستایی ام،
آشوب و غم نبود .

نور ستاره بود .

 

                       ا.اخگر                                       22 شهریور ۱۴۰۰

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زباله گرد
یک شنبه 21 شهريور 1400 ساعت 1:0 | بازدید : 78 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

 

  گونی فرسوده ای بردار

نه چندان بزرگ 

قلبم را نمی خرند 

چشمم را نمی خرند 

و نگاهم را 

 

تنها استخوان های را بردار و با خود ببر 

 

برچسب‌ها: زباله گرد ، ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


به چه ارزد؟
شنبه 20 شهريور 1400 ساعت 23:44 | بازدید : 112 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

 

 این عمر فریبنده کوتاه به چه ارزد ؟
این رفتن نا گفته و ناگاه به چه ارزد ؟

دوستان و عزیزان همه از خویش بریدند .
مانده تک وتنها، به پناهگاه ،به چه ارزد؟


یک عمر به دلآزاری هم صرف نمودیم
دُوری که نگردد به دلخواه ،به چه ارزد ؟

میشد که زپیمانه هم باده بنوشیم
حرمان و حریق و غم جانکاه ،به چه ارزد ؟


آغوش فروبسته وهمبستر اندوه
با خلق خدا قهری و بدخواه ،به چه ارزد ؟


کاش اخگر به دلخوش ز سفر بازآِید
ورنه پیمودن این راه به چه ارزد؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
چهار شنبه 17 شهريور 1400 ساعت 23:22 | بازدید : 211 | نویسنده : امیر حسینی خواه | ( نظرات )

 

                                             گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
  •  
                                                               
     
     
     
     
    گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
    زانسوی آینه
    گاهی صدام بزن
    تنها ،توچون منی
    با من یگانه باش
    من با توام هنوز

    از پشت پنجره ،
    شب،
    ناشناس،
    به من خیره میشوی؟
    یکدم بیا کنارم و حالی زمن بپرس!

    ما هردو داغ دیده ایم
    سنگینی هلاکت آوار دیده ایم
    در دل نریز اشگ
    بر گونه خون فشان
    باید فغان کنیم .

    ما هردو زجر دیده ایم
    داغ ستم ز کینه شلاق دیده ایم
    از من جدا نباش !

    زانسوی آینه ،
    زانسوی مه گرفته شب پنجره،بیا
    با من یگانه شو .
    زخمی به شب بزن .
    در انعکاس نور آینه،
    تصویر من مباش .
    عکس غبار گرفته دلگیر من مباش.

    گاهی که سخت دلتنگ میشوم ،بگذار ببینمت

           ( امیر حسینی خواه )   ا.اخگر

    چهارم شهریور 1400
برچسب‌ها: شعر , سپید , شعر نو , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

Alternative content


چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سروده ها و آدرس choshaly.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 141
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 26
:: باردید دیروز : 10
:: بازدید هفته : 26
:: بازدید ماه : 36
:: بازدید سال : 228
:: بازدید کلی : 2688