بسان بغض
بسان بغضی که گلوی مشترکمان را میفشرد ،
دستانم را ،
در دستانت بفشار .
جایی برای خنجر و ماشه ،
جایی برای گلوله و تفنگ مگذار .
بسان هوا
بسان هوایی که هردم فرو می کشی
سینه مشترکمان را لبریز عشق کن
جایی برای
کینه و خشم
جایی برای درد و انتقام مگذار
بسان خاک
بسان بستر مشترکمان،
خاک ،
مهربان باش!
گرماگرم تازیانه تگرگ،
و زخم صاعقه
عشق بزرگمان را،
چونان لاله و نسترن ،
چونان گندم و زیتون ،
بیافرین !
بپرور !
جایی برای هرزگی جگن ها مگذار.
ا.اخگر 16 شهریور1400