شکست
درین شکست
غوطه میخورم
رودم،
که در نشیب،
در خود فروریخته .
قاصدکی را باد با خود برد ،
که شعرش سپید بود .
و کاکلش به رنگ خونین غروب .
آنگاه چشمان مهربان میدان ،
فواره اشگش را ،
در بهت و هلهله تماشا ریخت .
وقتی که سار دلگیر
از چنار پیر پرکشید
و تا حلقه طناب دار،
همراهش رفت
من طاقتم چکیده زمن
با جان خویش،
مکدر
در عمق این شکست ،
غوطه میخورم .